briefly 
به طور خلاصه
circulate 
بخشنامه کردن -گردش کردن و به گردش دراوردن!
consistent 
استوار/ثابت قدم
exhibit 
نمایش دادن/ در معرض نمایش گذاشتن
found 
پیدا کردن/فهمیدن/تاسیس کردن
improper 
نابجا/نالایق/نامربوط
impulsively 
کسی که از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکنه
infrequently 
کم/نادر
isolated 
جدا کردن/منفرد کردن
overtly 
به طور اشکار
profound 
عمیق
sharply 
هشیار/زرنگ/نوک تیز/تیز
situated 
واقع شده/واقع در
subsequently 
متعاقبا
unmistakable 
خالی از اشتباه/بی تردید